پرفسور عباس زمانوف در بخش ایضاحات کتاب خاطرات حمیده خانم محمد قلی زاده در باره او می نویسد:« علیقلی نجف اف غمگسار از ملا نصرالدین چی های فعال بود. طنزهای منظوم ومنثور خود را در روزنامه، با امضاهای «جوللاغی» ، «جوللاغی بیگ»  ، «اوتایلی» ،«سیمرغ» ،«خادم ملت» وغیره درج می کرد.ع. غمگسار با عنوان سردبیر مسئول روزنامه ملانصرالدین از فوریه 1913.م(15/10/1291.ش) کارش را آغاز کرده ودر سال 1914-1913.م امضاهایش همراه با جلیل محمد قلی زاده دیده می شود. 

این نویسنده چیره دست، اشعار مختلف و مقالات متعددی در باره ایران و انقلاب مشروطیت، از خود به یادگار   گذاشته است.  ازجمله یک اثر منظومش با عنوان :اکیلدین، درمورد محمدعلیشاه قاجار در صفخه دوم شماره 33 سال ششم ملانصرالدین که دربیستم رمضان 1329.ق و همچنین عنوانی دیگر درمضمون بازهم رحیم خان آمد،در مورد رحیم خان قره داغی از عناصر استبداد به عنوان طنز  چاپ می گردد.

مناف سلیمانوف در باره پایان فاجعه بار حیات این رجل برجسته می نویسد:

«در همین ایام  درسال 1919.م خبرترور فاجعه بار وکشته شدن بازیگر نامدار، نویسنده وشاعر «ملانصرالدین چی» علیقلی غمگسار که در نمایشنامه «مرده ها» (اولولر) مشهورترین اجرا کننده تیپ های شیخ نصراله و اسکندر مست بود ودر تفلیس به قتل رسیده بود، با تلگراف اطلاع داده شد. همه اهل فرهنگ را متاثر کرد. روشنفکران باکو برای او مراسم عزا برپا کردند. شعر « حسب حال » وی که در پشت عکسی که به عنوان یادگار به دوست نزدیکش، بازیگر معروف خلقمان، میرزا آقا علی اف فرستاده بود چنین نوشته بود.

تصویر پر ملالمی مطلق گورن ذوات                          آنلار کئچیرمیشم نئجه افسرده بیر حیات

گلدیم جهانه سانکی همیشه بلا چکم                         کونلوم ده واردی مین امل ومین تحسرات   و. . . 

انگار وداع کردنش با زندگی را در زمان نزدیک حس کرده بود. میرزا آقا با این نوشتار کوتاه در روزنامه، درباره او چنین می گوید: «دوست عزیزم، درست است، مرگ طبیعی است. ولی این گونه ناحق، به دست قاتل خونخوار از پا در آمدن، جگرم را تکه پاره کرد. دوست بازیگرم، قاتل وحشی تو، نه فقط از عالم شعر بلکه از صحنه تئاتر هم تورا از دست ما گرفت و ضربه سنگینی بر ما فرود آورد. رفیق محبوبم، در این روزهای آخر شعر «حسب حال» که در پشت عکسی که به عنوان یادگار برایم فرستاده بودی، معلوم می شود که در حقیقت، آن قدراز دنیا رنجیده خاطر شده ای که آرزوی مرگ می کنی. بگذار من، این حال قهر آلود تو را به دوستان شعر و تئاتر خبر دهم. بگذار آنها هم بخوانند.»