آثاری چون مسائل تربیتی آموزشگاهی و شیوه سازماندهی پروسه تربیتی که حاوی تجربه وسیع و نظریات عمیقی است تا دیر زمان جزء کتابهای بالینی مربیان و آموزگاران خواهد بود.

        « کنفرانس ها ئی در باره تربیت کودکان » و « کتاب والدین » اصول اساسی شیوه تربیت خانوادگی را ترازبندی می کنند.

          مشخصه نظریه تعلیم وتربیتی ماکارنکو در این است که نظریات او متکی به مبا نی آئین فلسفی نو و مترقی است .

             تجربه چشم گیر ماکارنکو در عصر ما کار بست علمی جهان شمولی پیدا کرده است .

           آثارپداگوژیک این دانشمند بزرگ توجه معلمان مترقی سراسر جهان را بخود معطوف داشته است .

         « منظومه پداگوژی » شرح داستانی پیدایش وگسترش کانون های تربیتی و جستجوی شیوه های تربیت است.   

        آنتوان ماکارنکو در 13 مارس 1888.م در شهر اوکرائینی بیه لو پولیه بدنیا آمد. وپدر او سمیون گریگوریه ویچ متصدی کارگاه نقاشی راه آهن بود .

        آنتون سمیونویچ ماکارنکو در رمان خود موسوم به«افتخار» در باره پدرش می گوید« سیمون گریگوریه ویچ پسرش را خیلی دوست داشت . نسبت به او به طرز مقولانه ای سختگیربود . سعی می کرد پسرش ناز پرورده بار نیاید .

           پدر آنتون در سال 1916.م در شصت سالگی چشم از جهان فرو بست و او در کنار مادرش تاتیانا میخائیلونا تحصیلاتش را به پایان برد واز چشمه جوشان صفات انسانی خانواده اش سیراب گردید. وبی هیچ تردید در دفاع از «اصل احترام به کودکان » تحت تاثیر خاطرات دوران کودکی خود متاثر بود .

           آنتون از پنج سالگی به مطالعه پرداخت . او دوازده ساله بود که با انتقال کارگاه های راه آهن به کریوکف از ایالت پولتاوا ناچار شد با خانواده اش به کریوکف کوچ کند . آنتون در کالج شهر نام نویسی کرد وبه سفارش پدرش با تمام جدیت وبا بهترین نمره ها  کالج را به پایان برد و پس از آن در سال 1905.م در رشته تعلیم و تربیت دوره یک ساله را گذرانده و در کارگاههای راه آهن جائی که پدرش کار می کرد به معلمی پرداخت و کمی بعد معلم مدرسه بزرگ راه آهن شد .

           سالهای نخست اشتغال ماکارنکو در امور تعلیم و تربیت با انقلاب اکتبر 1905 روسیه مصادف شد وروح خلاق این معلم جوان در این سالها پرورش یافت. و در این برهه ماکسیم گورگی نقش مهمی در صورت بندی افکار ماکارنکو ایفاء  کرد. او این تاثیر را در آغاز اشتغال خود چنین توصیف می کند «گورگی در واقع تاریخ را به ما آموخت . او عشق و کین را با خوش بینی وافری که نشانه ای از اعتماد است در روح ما دمید. آرزوهای ما مشحون از نیازی بزرگ و سعادت آمیز بود . زیرا ترکش توفان در چند قدمی ما قرار داشت.»

         ماکارنکو در سال 1914.م وارد انستیتو تعلیم و تربیتی پولتاوا شد. این انستیتو به پرورش معلمین مدارس عالی مقدماتی می پرداخت .

           آنتون ماکارنکو یکی از بهترین شاگردان این انستیتو بود. و تحصیلات خود را در انستیتوی تعلیم و تربیتی پولتاوا بنحو درخشانی بپایان رسانید وبخاطر این کامیابی ها مدال طلا گرفت . وپس از اتمام تحصیلات به کریوکف برگشت تا در کنار مادر بیوه اش باشد. از سپتامبر 1917.م وظایف مدیریت مدرسه عالی مقدماتی این شهر را انجام می داد هم زمان با انقلاب اکتبر مسئولیت این پست را احراز کرد .

           از ماکارنکومیراث بزرگی باقی مانده است . او تالیف منظومه پداگوژی را که  یکی از آثار اصلی و مهم وی بشمار می رود در سال 1925.م شروع کرد . قسمت اول کتاب در سال 1933.م در یک جنگ ادبی و قسمتهای بعدی در سال 1933و1935.م در مجلات مختلف منتشر شد. کتاب ارزشمند ماکارنکو بنام پداگوژیکی در دوجلد بعنوان یک اثر کلاسیک و رئالیسم اجتماعی شناخته شد .

          آنتون سیمیونویچ پیش از نوشتن کتاب منظومه پداگوژی  کتاب کوچکی تالیف کرد موسوم به « حرکت سال 30» . این کتاب به بررسی تجربه های بنیاد(کمون) دزرژنسکی  یکی از رهبران فعال انقلاب اکتبر اختصاص داشت. واین کتاب نیز در سال 1932.م پس از دوسال توقف چاپ و منتشر شد.

          دومین اثر برجسته ادبی ماکارنکو «کتاب والدین » در سال 1937.م ابتدا در مجله کراسنایانوف چاپ شد وبعد در همان سال جداگانه منتشر گردید . جلد اول این کتاب مربوط به مسائل ساخت خانواده و انگیزه های آن بود که در بیشتر اوقات جدائی یکی از والدین برای این ساخت منجر به فاجعه و زیان بزرگی را ببار می آورد. 

         در سه جلد بعدی کتاب به بررسی مسائل مربوط به تربیت اراده، خصوصیت بشری و پرورش مفهوم «استحکام اخلاقی » و مفهوم «زیبائی » می پردازد . «این اصطلاح نه تنها شامل زیبائی در طبیعت و هنر است بلکه به « زیبائی رفتار آدمی نیز مربوط می گردد . » مرگ زودرس باو مجال نداد که طرح خود را در این مورد عملی سازد.

           کتاب والدین که آنرا ماکارنکوبا همکاری بیدریغ همسرش گالینا استاخییونا نوشته بود تحلیل روان شناسی وتعلیم وتربیتی بسیار گرانبهائی از شیوه های مختلف تربیت خانوادگی وشناسائی تیپ های گوناگون والدین و کودکان بدست می داد. یک قسمت از موضوع کتاب به روشن کردن اشتباهات تربیتی در خانواده اختصاص دارد . ماکارنکو با فعالیت های پی گیر و دامنه دار وتحلیل روان شناسی عمیق وخود ویژه توانست از روابط متقابل والدین و کودکان و چگونگی پیدایش و گسترش خطوط منفی در کودکان سیاهه روشنی ارائه کند .در آثار ماکارنکو قطعات توصیفی و تئوری های نویسنده بافت زیبا و دلپذیری دارند.

          درسال 1937.م مجله اکتبر، رمان وی موسوم به « افتخار » را چاپ ومنتشر کرد که در این رمان نویسنده تصویری از والدین و خود بدست می دهد ودر باره دهکده کارگری ئی که او دوران کودکیش را در آنجا گذراند ، تصویر روشنی ارائه می دارد .

          یکسال بعد یعنی در سال 1938.م رمان وی بنام « پرچم ها بر فراز برج ها» در مجله کرسنایانوف منتشر شد این رمان بیانگر چگونگی زندگی و کار در بنیاد دزرژینسکی است .  

         در کتاب پرچم ها بر فراز برج ها که در حقیقت فرجام کار منظومه پداگوژی است ، در آن  زندگی و کامیابی های مراکز قبلی تربیتی ، توصیف می گردد.

          در سال 1937.م ماکارنکو به نوشتن یک سلسله مقالات تربیتی پرداخت ودر بررسی و تدوین شیوه های تازه برای پرورش انسان تراز نو دست به فعالیت پی گیر زد . او در نظر داشت این شیوه را متمم کار پداگوژی سازد . او در این باره می گوید « ممکن است به زودی تالیف « منظومه پداگوژی » خاتمه یابد . آنگاه به تدوین شیوه ساده و عملی تربیت انسان تراز نو خواهم پرداخت » . در این اثر کانون های پرورشی بعنوان عامل تربیتی معرفی می گردد.

           فعالیت خلاق ادبی ماکارنکو تنها موضوعات سرشار از احساسات شگفت انگیز و یا استعداد منحصر بفرد وی بعنوان یک نویسنده نیست ، بلکه این خلاقیت بیشتر در ژانرهای ادبی بچشم می خورد و امتیاز او از حیث یک رمان نویس ، نویسنده کودکان و منتقد ادبی ، رجل سیاسی ، دانشمند و تئورسین رشته تعلیم و تربیت را به اثبات می رساند .

          درسال 1939.م به مناسبت خدمات برجسته ای که ماکارنکو در زمینه ادبی از خود نشان داده بود  نشان افتخار پرچم سرخ کار به او اهداء گردید .

         آنتون سیمیونویچ بخاطر فعالیت های ادبی و تعمیم تجربه های پداگوژیک دمی آرام نمی نشست . خستگی سالیان کار دشوار و فرساینده را بجان می خرید و در اندیشه راحتی جسم و جان خود نبود .

         اول آوریل 1939 رشته حیات زیبنده و خستگی ناپذیر ماکارنکو از هم گسست او در قطاری که به مسکو

می رفت تا از آنجا به خانه استراحت نویسندگان واقع در اطراف پایتخت منتقل شود ، بر اثر سکته جان سپرد .

  آنتون سمیونویچ ماکارنکو از بین فرزندان بزهکار موسسه تعلیم تربیتی خود  هزاران تبعه شایسته و دهها قهرمان به کشورش تحویل داد که هر یک از قهرمانان کارو بهترین فرزندان کشور و مفتخر به نشانهای افتخار بودند.        

                                * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

           در سال 1920.م سومین سال موجودیت جمهوری نوبنیاد شوروی بود . هنوز غرش آخرین شلیکهای جنگ داخلی خاموش نشده بود. زندگانی آرامش تازه در کشور آغاز می شد . دراین سال آنتون سیمونویچ ماکارنکو آموزگار جوان بدستور اداره بزهکاران نابالغ کولونی را تاسیس می کند که بعدها نام کولونی ماکسیم گورگی بخود می گیرد .

          کودکانی بی سرپرستی که پدران و مادرانشان در سالهای جنگ داخلی و در اثر گرسنگی و بیماریهای همه گیر کشته شده بودند ، کودکانی که گردباد سالهای جنگ به تمام جاده ها وراهها ی روسیه پرتابشان کرده بود در اینجا جمع شده بودند .

            ماکارنکو توانسته بود در طی 200هزار ساعت کار شدید بیش از 3000کودک را تعلیم دهد او در کولونی خود جوانان بسیار خوب ، مردمان خردمند با اخلاقیات والا وسلیقه های زیبا پسندی و توقعات تکامل یافته ای بپروراند در فرایند این کار او اسلوب نوآورانه پداگوژی خود را ایجاد نمود که او را با پداگوگهای برجسته ی جهانی همطراز می سازد .       

           ماکارنکو باوردارد انسان درخانواده ، محیط کار ، آموزشگاه و کوچه و خیابان تربیت می یابد . این عرصه ها ی مهم تربیت انسانی با هم پیوند آلی «ارگانیک» دارند . تاثیر متقابل عرصه های یاد شده کتمان ناپذیر است . از این رو ، برخلاف نظر برخی از پرورشگران نمی توان یک یا چند کانون تربیتی ( چون خانواده یا آموزشگاه ) را مطلق نمود و آن را برای تربیت انسان کافی دانست . بدون شک انتظار سیستم آموزشی دمکراتیک از مناسبات اجتماعی غیر دموکراتیک واهی و بی پایه است . بهمین جهت است که می گویند:

 « اگر سجایای انسانی ثمرة محیط است ، پس باید محیط را انسانی کرد» .

             شرایط عمومی تربیت خانوادگی

           تربیت کودکان یکی از عرصه های بسیار مهم حیات اجتماعی کشور مارا تشکیل می دهد . کودکان ، هم میهنان آینده کشور و همشهریان فردای جهان ما هستند . تاریخ آینده به دست توانای آنها ساخته می شود .

          کودکان پدران و مادران آینده اند . آنها هم بنوبه خود فرزندانی را تربیت خواهند کرد .

          کودکان ما باید به هم میهنان عالی قدر و به پدران و مادران  خوب وبرجسته ای بدل شوند . کودکان سالخورده گان آینده سرزمین ما هستند . اگر آنها خوب تربیت شوند ، نسل سالخوردگان ما هم خوشبخت خواهند بود .

            پدران و مادران ابتدا باید به اهمیت کار خلاق و شگرف تربیت کودک وقوف یابند و مسئولیت خطیر خود را در این زمینه درک نمایند .

              تربیت عادی: تربیت عادی و تدریجی کودک خیلی آسان تر از تجدید تربیت وی می باشد. تربیت خوب و سنجیده دوران کودکی کار چندان دشواری نیست . حل مشکلات تربیتی کودکان خارج از توانائی و امکانات پدران و مادران قرار ندارد . اگر والدین راجع به تربیت کودکان خود بیاندیشند ، در انجام این کار به مانعی بر نخواهند خورد . تربیت کودکان از جمله وظایف دلپذیری است که انسان از آن احساس خستگی نمی کند . انجام این وظیفه توام با لذت و خوشبختی است .                         

        تجدید تربیت:  تجدید تربیت موضوع خود ویژه بسیار حساسی است . غافل ماندن از کودک ، تن آسائی و سهل انگاری در تربیت وی نتایج وخیمی ببار می آورد . در اینگونه موارد ، هم باید کارهای زیادی در راه تربیت کودک انجام داد وهم اینکه در شیوه های پیشین تربیتی تجدید نظر نمود . باید در نظر داشت که اصلاح شیوه های تربیتی و تجدید تربیت کودکان کار چندان آسانی نیست .

          برای تجدید تربیت کودک کوشش فراوانی لازم است . افرادی که به این کار می پردازند باید با حوصله و متین باشند و دامنه شناخت آنها نیز  زیاد باشد . هر پدر و مادری دارای این خصایص نیست .

            خانواده ها اغلب از حل مشکلات فراوان تجدید تربیت در می مانند ودر این راه کاری از پیش نمی برند . کودکانی که با این خصوصیات وارد عرصه زندگی می شوند اغلب از ارزشهای واقعی یک انسان بی بهره اند .

تازه اگر از تجدید تربیت نتیجه مطلوب بدست آید ، باز نمی توان به ضایعات وارد آمده نیاندیشید . البته پدر و مادر و اطرافیان این کودکان از تغییر رفتار آنها اظهار رضایت می کنند ، ولی هرگز به چیزهای از دست رفته توجهی ندارند . اگر کودک از ابتدا خوب تربیت شود، قطعا تواناتر و مستعدتر خواهد بود وآمال خوشبختی او به کمال می رسد .

            تجدید تربیت و اصلاح اخلاق و رفتار کودک کار بسیار مشگل ودر عین حال رنج آوری است . این کار با همه کامیابی های ملموس و محتمل خود برای والدین محنت های فراوانی ببار می آورد . اعصاب پدر و مادر از سنگینی توان فرسای این کار فرسوده می شود و حتی خصوصیت اخلاقی آنها را تغییر می دهد .

           والدین همواره باید دشواری های تجدید تربیت را در نظر گیرند و از ابتدا برای تربیت معقولانه خود کوشش کنند .

         میدانیم که همه والدین این وظیفه را یکسان انجام نمی دهند . این اختلاف به علت های متعدد وقبل از هرچیز به کار برد شیوه های تربیتی بستگی دارد .یکی از علتهای خیلی مهم چگونگی سازمان خانواده و ساخت وی است .

          ساخت خانواده درمقیاس معینی به وضع والدین ارتباط دارد .

 بطور قطع میتوان گفت که تربیت یک پسر یایک دختر خیلی دشوارتر از تربیت چند کودک است . بنا بر این توصیه می شود باوجود مشکلات مالی هرگز نباید به داشتن یک کودک قناعت کرد . زیرا کودک واحد خیلی زود به مرکز ثقل خانواده بدل می شود . معمولا توجه ومراقبت پدران و مادران تک فرزند از حد متعارف در می گذرد و عشق وعلاقه آنها به کودک واحد توام با واکنش های عصبی معینی  است . بیماری یا مرگ کودک ضربه وحشتناکی برای این خانواده است . این پدران ومادران دائما در اضطراب ودلواپسی بسر برده از دغدغه  رویداد حوادث ناگوار آرامش ندارند . کودک واحد با درک وضع استثنائی وغیر عادی خود در خانواده رفته رفته به عنصر خود رای ومستبدی بدل می گردد . 

           رعایت اعتدال در میزان عشق و علاقه برای این گونه والدین دشوار است . آنها بی آنکه  متوجه باشند عنصر خود رائی را در دامان خود پرورش خواهند داد .

          مراقبت والدین پر اولاد حالت عادی و طبیعی دارد . در این خانواده ها توجه پدر و مادر بین کودکان به تساوی قسمت می شود. در خانواده های پر اولاد کودک از ابتدا با زندگی و کار جمعی خو می گیرد و از روابط متقابل تجربه لازم بدست می آورد .

          تفاوت سنی معقول بین فرزندان محبت متقابل برادران و خواهران به همدیگر، حتی در بازیهای زندگی جمعی فرزندان در این کانونها بطور طبیعی پرورش می یابند . واما در خانواده های بعضی از جوامع که معیارشان فقط مسائل مادی است نسبت به مسائل تعلیم و تربیت توجهی نشده بلکه مبانی اخلاقی آنها بر پایه خود بینی وفرد پرستی پی ریزی شده است .

          اغلب والدین سئوال می کنند که چرا کودکان آنها خوب تربیت نشدند یا بد از آب درآمدند واین موضوع باعث شگفتی آنها است. البته والدینی که از کیفیت کار خود در خانواده آگاه نیستند ، نتیجه فعالیت شان رضایت بخش نخواهد بود .

             پدران ومادران باید بدانند که کودک خود را به چه منظوری تربیت می کنند وذوق و سلیقه شان در این کار چیست . آیا میل دارند کودکشان تبعه ی واقعی کشور ، انسانی دانا ، جدی ، شرافتمند ، فداکار برای ملت ، وفادار به آرمان های پیشرو ، آدمی زحمتکش وبا ادب باشد ؟ یا اینکه می خواهند فرزندان شان  منافع پرست خسیس و آزمند ویا خردسالی پول پرست و حقیر از آب درآید.

            اگر قدری تامل کرده وبطور جدی در این باره بیاندیشند ملاحظه می گردد که راه های متعدد و متنوعی در تربیت واقعی کودک وجود دارد .

            رفتار ویژه والدین موضوعی است که باید برای آن اهمیت زیادی قائل بود. تربیت کودک تنها منحصر باین نیست که با او صحبت می کنید ویا به او درس می دهید ویا انجام کاری را به او می سپارید . پدر و مادر در هر لحظه از زندگی ، حتی مواقعی که در خانه نیستند در تربیت کودک تاثیر می گذارند . طرز لباس پوشیدن ، گفتگو با آشنایان واطرافیان ، اظهار نظر در باره مردم ، کیفیت تفریح و لحظات غمگینی ، نحوه رفتار با دوست و دشمن ، طرزخندیدن وروزنامه خواندن وغیره از جمله مسائلی است که برای کودک اهمیت فراوان دارد.

           کودک به ناچیزترین تغییر در رفتار و گفتار توجه دارد و آن را عمیقا احساس می کند . همه مکنونات فکری والدین از راه های نامرئی براو آشکار می گردد. اگر والدین در خانه رفتاری خشن و خودخواهانه دارند ویا فردی خود ستا و دائم الخمر هستند ویا به همسرشان توهین می کنند ، بیهوده در باره امور تربیتی می اندیشند ، زیرا کودکان تحت تائیر رفتار آنها بد تربیت می شوند ودر این مورد با هیچ راهنمائی نمی توان ضایعات وارده را ترمیم کرد.

           توقع بجای والدین از یکدیگر ، احترام متقابل آنها و نظارت دقیق بر اعمال و رفتار در خانواده پایه مهم واساسی شیوه تربیتی را تشکیل می دهد .

           {تنها نسخه تعلیم وتربیت نیست که کودکان را از روی آن تربیت می کنیم ، بلکه شخصیت مربیان است                                  

              که تربیت ها را بوجود می آورد. {   

 برخی ها به شیوه های ماهرانه و معجز نمون تربیتی سخت باور دارند وآن را یگانه حلال همه مشکلات می دانند . براساس این عقیده مالکین تن پرور ، دغل باز و دروغگویان هم می توانند افراد زحمتکش ، شرافتمند وراستگوئی در دامان خود بپرورانند . بعبارت دیگر آنها معتقدند شخصیت مربی هیچ اهمیتی ندارد . فقط باید در جستجوی یافتن نسخه ای برای تربیت کودکان بود . اگر چنین نسخه ای بدست آید دیگر کار تمام است و مانعی برای تربیت واقعی کودکان وجود نخواهد داشت . علیرغم این خیالبافی ، درست کاری و آزادگی کودک به شخصیت والدین ارتباط دارد نه به نسخه های معجزه گرانه تربیتی .

 نقش مربیان در تربیت کودکان: در تربیت کودکان هیچ معجزه ای دخالت ندارد . اگر در شخصیت مربیان و والدین معایب اساسی و عمده ای موجود باشد ، هیچیک از شیوه های تربیتی نمی تواند در تربیت کودک موثر واقع گردد . نقص اساسی در شخصیت مربیان از مسائل مهمی است که از آن نمی توان غافل ماند.

         افرادی وجود دارند که به شعبده بازی در امور تربیتی اعتقاد دارند . بهمین علت ابداع تنبیه های مخصوص ، دادن جوائز ، سرگرم کردن اطفال از راه شکلک درآوردن ، وعده خرید اشیاء و لوازم ، در نزد آنها رواج پیدا می کند .

         برای تربیت کودکان باید از جدی ترین ، وحقیقی ترین شیوه های تربیتی سود جست . والدین باید این صفت سه گانه را زیربنای زندگی قرار دهند . هرنوع دروغ ، ظاهرسازی ، لودگی وسبکسری ، کارتربیتی را به ناکامی می کشد .

          مقصود این نیست که والدین سختگیر ومبتکر باشند . صداقت و صمیمیت در کار یگانه وسیله ای است که والدین به اتکای آن می توانند به نیازهای متنوع خانواده پاسخ مثبت دهند .

            استفاده از شیوه های فریبکارانه در امور تربیتی مانع تشخیص وظایف واقعی افراد می گردد وآنها را در کار خود منحرف و سرگردان می سازد . خیلی از والدین از نداشتن وقت شکایت می کنند . این بهانه قابل قبول نیست . والدین باید بیشتر اوقات بیکاری را با کودکان باشند و از صرف وقت برای آنها مضایقه نکنند. بعضی ها راه افراط می پویند . چشم از کودکان بر نمی گیرند و آنها را مدام تعقیب می کنند . این روش بسیار نامطلوب و ملال انگیز است وباعث رشد خصوصیت انفعالی در کودک می گردد . کودکانی که با این شیوه تربیت می شوند ، عادت می کنند که اوقات خود را بیشتر با بزرگتر ها بگذرانند . بهمین علت از حیث فکری و روحی بی قواره و خارج از ظرفیت سن خود رشد می کنند. والدین اغلب دوست دارند که نسبت به این موضوع مباهات کنند ولی دیر یا زود به اشتباه خود پی می برند .

          والدین باید از فعالیت کودکان مطلع باشند ، کودکان خود را نباید مصنوعا در معرض تاثیرات بد و جریانهای مخالف قرار دهند باید سعی کنند قدرت درک کودکان در شناخت به موقع جریانهای مخالف اعتلا یابند . کودکانی که در محیط های دربسته تربیت می شوند مانند گلهائی هستند که در گلخانه پرورش می یابند و با کوچکترین نوسانات اخلاقی دچار تزلزل و انحراف می شوند . باید درتمام لحظات از آنها نباید غافل بود و از نظارتشان چشم پوشید .

           کمک به کودکان ومنع ودلالت به موقع آن ها در جریان کار امری لازم و ضروری است . ولی  والدین نباید نقش یک مصلح دائمی را در زندگی کودکان بازی کنند. دست آنها را بگیرند و با این شیوه « راهنمائی » کنند . این کار بسیار مضر و زیان بخش است .  

             کار واقعی تربیتی این نیست که کودکان تحت تاثیر مستقیم والدین قرار گیرند و با آنها صرفا گفتگو کنند . تربیت واقعی به سازمان خانواده ، به زندگی شخصی و اجتماعی والدین وبه نظم و تربیت زندگی کودک ارتباط دارد .

             سازماندهی امور خانوادگی تربیت کودک را آسان می سازد . برای این کار فهرست مشروحی وجود ندارد . بر اساس این واقعیت والدین حق ندارند از امور جزئی و ناچیز صرف نظر کرده و آنها را بدست فراموشی بسپارند .این اشتباهی بسیار نابخشودنی است که والدین برخی چیزها را مهم بدانند وبقیه امور را ندیده انگارند . در امور تربیتی چیزی بنام موضوعات کوچک وبی اهمیت وجود خارجی ندارد . هروسیله ای که برای کودک می خرید جزئی از اموری هستند که می توانند نقش مهمی در زندگی کودک ایفاء کنند یک سازمان مجهز تربیتی سازمانی است که ناچیزترین امور توجه کند . موضوعات خرد و ریز در هر لحظه ، روی زندگی کودکان اثر می گذارند . زندگی با جمع بندی مسائل کوچک ساخته و پرداخته می شود . اساسی ترین وظیفه والدین هدایت زندگی بغرنج و سازماندهی مناسب و اصولی آن است .

            در باره آمریت والدین:

          آمریت پدر و مادر چیست واز کجا بوجود می آید ؟ .                                                                                                                                                                                                                                               

            والدینی که کودکان «نافرمانی» دارند گاهی ممکن است چنین فکر کنند که آمریت والدین موهبتی فطری و استعدادی خاص و منحصر بفرد است واگر کسی دارای این استعداد نباشد باید دست روی دست بگذارد وبه استعداد فطری وذاتی دیگران دراین زمینه رشک ببرد . البته این قبیل افرادسخت در اشتباهند ؛   زیرا آمریت چیزی است که هر پدر و مادری می تواند از موهبت آن برخوردار گردد. بدست آوردن چنین قدرتی کار دشواری نیست .

           متاسفانه والدینی وجود دارند که آمریت خود را روی پایه های دروغین و اشتباه بنا می کنند . آنها تلاش می ورزند که کودکانشان صرفا حرف شنو باشند واین موضوع را یگانه هدف خود قرار می دهند . باید دانست که آمریت والدین واطاعت کودک هدف نیست ، یگانه هدف ، تربیت خوب و ارزنده است . والدین تنها باید موضوع تربیت خوب و شایسته را هدف خود قرار دهند. اطاعت کودک یکی از راههائی است که باین هدف خدمت می کند .

            والدینی که اطاعت را بخاطر اطاعت می خواهند در واقع به هدف واقعی تربیت نمی اندیشند .

البته اگر کودکان مطیع باشند ، والدین آسوده تر زندگی می کنند . برخی از والدین این آسوده خاطری را غایت آمال خود می دانند وبرای نیل بدان می کوشند .

            تجربه نشان داده است ؛ اطاعت کورکورانه کودکان ودر نتیجه آسوده خاطری والدین چندان دوامی ندارد . بنا براین آمرینی که روی  پایه های دروغین بنا گردد ، عمر کوتاهی دارد . دیریا زود اساس آن در هم نوردیده می شود ودیگر هیچ نشانه ای از آمریت و اطاعت باقی نمی ماند . اتفاق می افتد که والدین برای ایجاد اطاعت در کودکان همه هدفهای دیگر را بفراموشی می سپارند . درست است که آنها از این راه کودکان مطیعی بار می آورند ، ولی این اطاعت همیشه خصوصیتی ضعیف و آسیب پذیر دارد.

         انواع آمریت های دیگر وجود دارد که بطور خلاصه برای تشخیص آمریت های واقعی بررسی می گردند.

          آمریت از راه زور .  این آمریت اگر چه خیلی مضر نیست ولی از انواع خیلی وحشتناک آن است . این آمریت اغلب مطلوب پدرهاست. خشم و داد وفریاد متوسل شدن به چوب وشلاق ، خشونت وتندی با هر سئوال ، مجازات سخت کودکان در مقابل هر اشتباه کوچک نوعی آمریت اعمال زور یا آزار دهنده می باشد.

در این روش سیاست وحشت انگیز پدرانه دامنگیر تمام خانواده می گردد، یعنی این آمریت زیان آور نه تنها کودکان را متوحش می کند بلکه مادر را نیز به یک موجود عاطل وباطل ویا به عبارتی دیگر به کلفت خانه مبدل می سازد . واحتیاج به استدلال نیست که این نوع آمریت چقدر شوم و بد فرجام است. کودکان از این راه به هیچ وجه تربیت نمی شوند بلکه آنها عادت می کنند که بوجه ممکن خود را از دید پدر هراس انگیزشان دور نگاه دارند . این آمریت موجب رواج دروغ و تنزل ارزشهای انسانی می گردد و در عین حال بیرحمی و ستمگری را بکودکان یاد می دهد . کودکانی که با این روش تربیت می شوند سر انجام به آدم بی خاصیت و بی ارزش و به عنصری خودکامه ای بدل شده ، در سراسر زندگی خود همیشه در پی آنند که بنحوی از انحاء از رنج های دوران کودکی شان انتقام بگیرند . این آمریت بدترین شکل آمریت است و علتش این است که این نوع والدین خود در کودکی بد تربیت شده اند.

         آمریت از راه فاصله گرفتن .  گروهی از پدران و مادران معتقدند ، کودک وقتی مطیع و حرف شنو می شود که والدین با کودکان کمتر گفتگو ومعاشرت کنند وبیشتراز آنها فاصله بگیرند وفقط درمواقع معینی ، آنهم با روشی آمرانه در کارشان مداخله کنند. در این نوع خانواده ها معمولا اتاق پدر جداگانه و در خارج از اطاق چون قدیسین وکشیش ها رفتار می کند . بتنهایی غذا می خورد ، و حتی دستورات خود را از طریق مادر به فرزندان ابلاغ می کند .و اگر مادری نیز پیداشد در این میان برای سرگرمی های خاص خود غوطه ور شد و نگهداری فرزند خود را به مادر بزرگ و خدمتکار سپرد بدیهی است که این آمریت سخت بد فرجام و بی آینده خواهد بود.

          آمریت از راه خودنمائی . این عامریت از آمریت فاصله گرفتن بمراتب زیان بخش تر است . البته هر فردی واجد لیاقت و شایستگی های معینی است . ولی برخی ها می پندارند که مهم ترو شایسته تر از دیگرانند، بدین جهت اهمیت و لیاقت خود را به رخ کودکان می کشند یاد کردن فخر ومباهات جاه طلبانه مداوم از ارزش های «بی نظیر» خود بی آنکه در عمل واقعا چنین باشد و خود ستائی با کبر و نخوت سبب می شود کودکان تحت تاثیر خود ستائی های والدین ودر غرغاب جاه طلبانه آنها فرو رفته و همین گفتار را تکیه کلام خود قرار داده در خود شیفتگی های ابلهانه ای غوطه ور گردد.  

           همچنین زیان بخشی از آمریت در افکار مادران هم وجود دارد . این قبیل مادران هم اغلب از پیراهن بی مانند و مبتکرانه خود ، از مناسبات مهم ومنحصر بفرد با افراد عالی مقام و از مسافرت بفلان و بهمان شهر با آب وتاب فراوان گفتگو می کنند . آنها همیشه شیفته چیزهائی هستند که بوی خود ستائی از آن برخیزد وحساب آنها را از دیگران جدا سازد و یا وضع استثنائی کودکانشان را نشان دهد . 

            آمریت از راه فضل فروشی . در این حالت والدین بیش از اندازه بکودکان خود توجه می کنند ودر راه تربیت آنها تلاش زیادی به عمل می آورند . ولی کار آنها با کودکان جنبه بوروکراتیک دارد. ( نوعی سهام گذاری در شخصیت واعمال نفوذ  در درون کودک خود ) . پدران و مادرانی که طرفدار این نوع آمریت هستند کلام والدین را مانند آیه های آسمانی مقدس می دانند . ومعتقدند که کودکان باید هر کلمه از گفته های والدین خود را با ترس ولرز گوش دهند و آن را بی چون و چرا اجرا کنند . و دستورات همیشه بالحن خشک و آمرانه ای صادر می شود وپس از ابلاغ به قانون بدل می گردد . نگرانی این قبیل والدین در این است که مبادا کودکان آنها روزی باین فکر بیافتند که پدرانشان ممکن است فرد خطا کار ویا فاقد اراده استوار باشد وبه همین علت وقتی پدر بگوید « فردا بارانی است  و ما به گردش نمی رویم » دیگر کار تمام است . حتی هوا خوب هم باشد بچه ها جرات ندارند بگردش بروند . پدران حتی به تنبیهات بی مورد خود نیز اعتراف نکرده و بی جهت حاضر نمی شود که تغییر نظر دهد . زندگی کودکان ، اشیاء مورد علاقه آنها و کیفیت  رشدشان در نظر این قبیل والدین هیچ جلوه ای ندارد و در اندیشه تدوین هیچ برنامه و هدف تربیتی دیگری نیستند .

          آمریت از راه پند و اندرز . در این حالت والدین زندگی کودک را با موعظه و گفتگو های بیحاصل و پرهیزکارانه تباه می سازند . پدر ومادر بجای اینکه مطالب خود را در چند کلمه بگویند و گفته هایشان را بالحن مطبوعی بیان کنند کودک را در مقابل می نشانند و با او بطرز ملال آوری ببحث می پردازند .

          این قبیل والدین گمان می کنند که پند و اندرزشان سرشار از منطق عالی تربیتی است . در این نوع خانواده ها خنده و شادی کمتر دیده می شود . والدین سعی وافر دارند مانند پاراسایان قدسین جلوه کنند وبه اصطلاح در نظر فرزندان خود بی عیب و نقص باشند وآنها نمی دانند که کودکان با اشخاص بزرگ سال فرق دارد و برخلاف افراد بالغ بشیوه احساساتی تری زندگی می کنند وطبعا با استدلال کمتر سرو کار دارند . خطابه های پی در پی پر حرفی های رنج آور والدین تقریبا هیچ اثری مثبتی در روح کودک ندارد و بنابر این در اینگونه موارد کودکان در شوق جنون آمیز موعظه گری های والدین هیچ آمریت مطلوبی احساس نمی کنند .

           آمریت از راه افراط در مهر و محبت . این یکی از اشکال خیلی رایج آمریت اشتباه آمیز است . خیلی از والدین گمان می کنند که اطاعت کودکان و دوستی آنها در گرو این است که والدین عشق و محبت خود را پیوسته به رخ کودکان خود بکشند وبدینوسیله به آنها وانمود سازند که شایسته محبت و دوستی شان هستند . بدین جهت است که انواع کلام نوازشگرانه ، بوسه ها ، دلنوازی ها وابراز محبت های بی حساب مثل باران روی کودکان خود سرازیر می کنند . اگر کودک قدری نافرمانی کند فورا باو می گویند « معلوم می شود تو پدر ت یا مادرت را دوست نداری ؟ » در اینگونه موارد والدین با ولع خاصی احساسات و عکس العمل کودک را در چشمان او می جویند و سخت تشنه ابراز محبت ودوستی او هستند . مادرانی که چنین روشی نسبت به کودکان دارند ، اغلب در حضور کودکان خود خطاب بافراد آشنا می گویند « نمی دانید این کودک چقدر مارا دوست دارد ، واقعا بچه جالب و بسیار مهربانی است » .

             این خانواده ها چنان در دریای احساسات و نوازگری های بی جای خود غوطه ورند که همه چیز را از یاد می برند بدین ترتیب خیلی از مسائل کوچک ولی مهم تربیتی از نظر والدین دور می ماند . از آنجاکه کودک مهر و محبت مبالغه آمیز والدین را احساس می کند خود را مجاز می داند در هر کاری دخالت کند و آزادی عمل بی حد و حصری داشته باشد . این رفتار بسیار خطرناک و زیان بخش است و بی تردید به بروز انواع بیماری های اخلاقی و گسترش خود پرستی های خانوادگی مساعدت می کند . بدیهی است که ابراز چنین مهر و محبتی مطابق با ظرفیت و دریافت کودکان نیست . کودکان خیلی زود در می یابند که می توانند پدرو مادر شان را بدلخواه خود فریب دهند . برای این کارکافی است که چهره ملایمی به والدین خود نشان دهند ویا با ترش روئی آنها را مرعوب سازند و چنین وانمود کنند که پدر و مادرشان را چندان دوست ندارند . کودکانی که با این روش تربیت می شوند از همان اوان طفولیت یاد می گیرند که چگونه در عواطف تند اطرافیان خود نفوذ کنند و اگر نسبت به آنها هیچ علاقه ای هم نداشته باشند ، سعی می کنند با زمینه سازی های چاپلوسانه و وقیحانه بداشتن چنین مهر و محبتی تظاهر کنند . گاهی مهر و محبت والدین در قلب این کودکان چنان دوام و قوام می گیرد که بدیگران مانند افراد بیگانه نگاه می کنند و هیچ علاقه و احساسات دوستانه ای نسبت بدانها ندارند .

           این نوع آمریت بسیار خطرناک است و موجب پرورش مشتی افراد خود پرست ، سالوس ولافزن

            می گردد . بیشتر اوقات اولین قربانیان این خود پرستی خود والدین هستند .

 

            آمریت از راه اغماض و خطا پوشی . این آمریت عاری از دوراندیشی و هوشمندی است . در این حالت نیز اطاعت کودکان در گرو جلب مهر و محبت آنها ست . برای این کار تنها بوسیدن و نوازش کردن کافی نیست ، بلکه والدین باید بکودکان خود امتیازاتی بدهند و با آنها بطرز نامطلوبی مدارا کنند. در حقیقت پدر و مادر تلاش می ورزند که جلوی کودکان خود آدم «خوب و مهربانی» جلوه کنند کودکان مجازند هر کاری که دلشان خواست انجام دهند و بخاطر رضایت آنها هیچ چیز ممنوع و غیر مجازی وجود ندارد . خلاصه اینکه والدین در مورد کودکان خود خیلی « دست و دلباز» هستند . آنها از هر نوع برخوردی با کودک واهمه دارند . ترجیح می دهند به هر قیمتی شده در خانه « صلح» برقرار باشد تا بزعم آنها همه چیز بخوبی پیشرفت کند . در یک چنین خانواده هائی کودکان بسادگی بروالدین خود حکومت می کنند . نبودن واکنش از طرف والدین باعث می شود که انواع تمایلات ، هوس ها و تمنیات کودکانه پرو بال گیرد گاهی والدین در صدد بر می آیند که در قبال رفتار نادرست کودکان اندک مقاومتی از خود نشان دهند ولی متاسفانه دیگر دیر شده است و آنها ناگزیرند ثمرات تلخ رفتار نامیمون خود را خوشه چینی کنند .  

            آمریت از راه دوستی . برخی از والدین پیش از اینکه کودکانشان تولد یابد با خود چنین پیمان می بندند : کودکان ما مانند دوستان ما هستند و باید با آنها رفتاری دوستانه داشت. البته چنین پیمانی بسیار خوب است ولی در عین حال باید توجه داشت که والدین سرپرست اجتماع خانواده و کودکان عضو این اجتماع هستند . اگر در واحد خانواده در دوستی خود با کودکان افراط کنیم ، موضوع تربیت آنها دگرگون می گردد و پروسه معکوسی در زندگی و روابط خانوادگی آغاز می گردد . یعنی کودکان پدر و مادر خود را تحت تعلیم قرار می دهند . این روش تربیتی اغلب در میان روشنفکران دیده می شود . در چنین وضعی کودکان والدین خود را با نام مصغر « هوشی» و « فری» صدا می کنند و آنها را به مسخره می گیرند و هر لحظه چیز تازه ای به والدین خود یاد می دهند . اطاعت کودک در این خانواده ها مفهومی ندارد و دیگر از دوستی سخنی در میان نیست ، زیرا دوستی حقیقی بدون احترام متقابل چیز بی معنائی است .

             آمریت از راه دادن پاداش .  این یکی از ناستوده ترین اشکال آمریت است . اطاعت کودک ببهای دادن انواع هدیه ها و وعده های رنگارنگ تامین می گردد . والدین بی آنکه در اندیشه رفتار خود باشند به کودکان می گویند : اگر مطیع باشی برای تو اسب کوچولوئی خواهم خرید و یا اگر حرف شنو باشی با هم به سیرک یا به پارک خواهیم رفت .

            البته ایجاد دلگرمی در کانون خانوادگی برای کودکان و دادن پاداش درمورد معینی می تواند قابل قبول باشد . ولی در هیچ حالتی نباید بکودکان بخاطر اطاعت و رفتار خوب آنها نسبت به والدین پاداش داد . دادن پاداش پس از موفقیت در امتحان و یا انجام کارهای واقعا دشوار مانعی ندارد . البته حتی در این گونه موارد هم نباید از قبل چیزی را بعنوان پاداش معین کرد و باعتبار آن کودکان را برای خواندن و یا انجام هر کار دیگری بر انگیخت .  

               تا اینجا چند مورد از آمریت های اشتباه آمیز مورد بررسی قرار گرفت . البته آمریت های دیگری هم وجود دارند که می توان از میان آنها از آمریت خوشروئی ، آمریت دانائی و آمریت « ظاهر سازی » و آمریت زیبائی نام برد . بیشتر پدر و مادر ها اصولا در فکر کسب هیچ آمریتی نیستند . آنها باری به هر جهت زندگی کرده و از اصل « هر چه پیش آید خوش آید » تبعیت می کنند . اینگونه والدین گاهی با خشونت رفتار کرده و داد و بیداد راه می اندازند و کودک خود را بجزئی ترین گناه تنبیه می کنند و گاهی   هم روش خود را عوض کرده نسبت بکودک ابراز عشق و محبت می کنند و گاهی هم خوبی های خود را به رخ کودکان کی کشند و باز به حربه تنبیه و مجازات متوسل می شوند . حرکات و رفتار این قبیل والدین مانند « جوجه های عقاب دیده » توام با سراسیمگی و دستپاچگی است . بطور کلی باید گفت که کار این پدر و مادران سخت مبهم و بی ریشه است .

            مواردی وجود دارد که پدر از یک آمریت و مادر از آمریت دیگری پیروی می کند . در این حالت کودکان ناچارند مانند یک دیپلمات (سیاستمدار ) در خانواده عمل کنند و چم و خم برخوردهای مختلف با پدر و مادرشان را فرا گیرند . در برخی موارد والدین اصولا به کودکان توجهی ندارند و فقط در فکر تامین آسایش خود هستند .

             حال باید دید که آمریت واقعی والدین در خانواده برچه پایه ای می تواند استوار باشد ؟ . شالوده اساسی آمریت پدران و مادران چیزی جز زندگی و کار والدین ، شخصیت اجتماعی و رفتار آنها نیست . رهبری خانواده ، کار شگرف و پر مسئولیتی است . والدین بر اساس رهبری و هدایت خانواده در قبال جامعه ، زندگی و خوشبختی کودکان خود مسئولیت دارند .  اگر والدین با صداقت و از روی عقل باین کار بپردازند و هدف آنها مناسب و عالی باشد و نسبت به رفتار خود آگاهی کافی داشته باشند ، در این صورت می توان گفت که از آمریت مناسبی بر خوردارند و هر گز احتیاجی باین ندارند که در پی آمریت دیگری باشند . بنا بر این ابداع و توصیه هر نوع فرمول مصنوعی برای این قبیل والدین کار عبث و بیهوده ایست .

              کودکان به تدریج که بزرگ می شوند ،  مایلند بدانند که پدر ومادرشان چه کاره اند ، در کجا کار می کنند و موقعیت اجتماعی آنها چیست ؟ . کودکان از همان طفولیت باید بدانند که والدین شان چگونه زندگی و کار می کنند ، به چه چیز علاقمندند و معاشرین آنها چه کسانی هستند . حرفه و شغل پدر ویا مادر در نظر کودکان چیز جدی و احترام انگیزی جلوه کند . لیاقت والدین در قبال جامعه باید مقدم بر لیاقت های دیگر آنها باشد . والدین باید به اتکاء ارزش های واقعی از هر نوع عوام فریبی و ظاهر سازی سخت پرهیز کنند . احساس این لیاقت ها از طرف کودکان واجد اهمیت به سزائی است . هیچ نوع خود ستائی و لاف زنی در نزد کودکان جایز نیست . غرور کودکان نباید بر اساس واقعیت های محیط پیرامون شان سازمان گیرد . کودکان نباید تنها به پدر و مادر خود فخر و مباهات کند آنها باید هم میهنان گرانقدر و ارزشمند خود را بشناسند و احساس کنند که پدر و مادرشان در صفوف چنین افرادی کارو زندگی می کنند .

                 بدیهی است که هر یک از فعالیت های بشری زحمت و دشواری های خاصی دارد و والدین نباید طوری وانمود کنند که در قلمرو کار خود ممتاز تر از دیگرانند و مثل و مانندی ندارند . کودکان باید از لیاقت و شایستگی های دیگران و رفقای نزدیک والدین مطلع گردند .

 آمریت مدنی والدین زمانی به اعتلای واقعی خود می رسد که آمریت یک عضو اجتماع باشد نه آمریت فردی خود پرست و خود ستا . اگر کودک طوری تربیت شود که از زحمت و کار و همبستگی های همکاران والدین خود در پی مقصود و منافع واحدی احساس غرور کند ، در اینصورت می توان گفت که خوب تربیت شده است .      

               البته والدین نباید خود را تنها بعنوان عضو جبهه محدود یک کارگاه یا کارخانه و موسسه نشان دهند . زندگی باید از شکوه فعالیت های اجتماعی فرد در جامعه بهره مند باشد . بنابراین پدران و مادران باید در نظر کودکان خود بعنوان فعالین یک چنین زندگی گسترده ای معرفی گردند . حوادث زندگی بین المللی و آثار بزرگ ادبی و هنری متولیان این علم باید در زندگی والدین ، احساسات و گرایشهای آنها کاملا منعکس گردد . 

والدینی که ازچنین ژرفای زندگی اجتماعی برخوردارند ، در نزد کودکان خود دارای آمریت واقعی خواهند بود. منظور این نیست که والدین بطور « تصنعی» زندگی کنند. کودکان همه چیز را بخوبی می بینند . تنها ویژگی های اخلاقی و رفتار متین والدین می تواند آنها را تحت تاثیر قرار دهد . زندگی توام با صداقت یگانه راه رهائی است ظاهر سازی و عوام فریبی در پرده نمی ماند و زود افشاء می گردد . کودکان دارای چنان ادراک و احساس توانائی هستند که همه چیز را خوب تشخیص می دهند . زندگی روزمره آموزگار آنهاست .        

             والدین قبل از هر چیز باید بدانند که کودکانشان چگونه زندگی می کنند ، به چه چیز علاقمندند . گرایش های آنها چیست ، خواسته هایشان کدامست واز چه چیزهائی بیزار و رویگردانند . در عین حال والدین باید بدانند که دوستان کودکانشان چه کسانی هستند وبا چه کسی وبا چه اشیائی بازی می کنند . کتابی که می خوانند چیست و از چه چیز آن بر انگیخته می شوند .

             باید از رفتار کودک در مدرسه و نسبت به معلم آگاه بود . از مشکلات او خبر جست و از رفتار وی در کلاس درس وقوف یافت .

                ضرورت اطلاع از این مسائل سبب نمی شود که والدین کودکان خود را با سئوالات پی درپی و رنج آور یا با جاسوسی و خبر چینی های حقیر و مزاحم کلافه کنند . باید کاری کرد که کودک داوطلبانه از وضع خود برای شما حکایت کند . واین کار را با میل و رغبت انجام دهد وعلاقمند باشد که شما همیشه در جریان کار او قرار گیرید .

                گاهی دوستان کودکتان را به خانه دعوت کنید وبه افتخار آنها مهمانی بدهید وگاهی هم بخانه دوستانش بروید ودر اولین فرصت خانواده اورا از نزدیک مطالعه کنید . انجام این نوع کارها مستلزم صرف وقت زیادی نیست . همان طورکه گفته شد توجه به کودکان وزندگی شان از وظایف حتمی والدین است .

              اگر شما در جریان زندگی کودکتان قرار گیرید و چنین توجهی نسبت به او داشته باشید ، هیچ یک از کارهای او نادیده گرفته نمی شود . کودکان دوست دارند که والدین شان از وضع آنها مطلع باشند . بهمین جهت است که به والدین خود احترام می گذارند .

             آمریتی که مبتنی بر شناخت باشد ضرورتا به آمریت کمک و یاری منتهی می گردد . هر کودک در بهترین حالت زندگی باز نمی داند که رفتارش چگونه باید تنظیم گردد ودرهر حال به مشورت ویاری های معین نیاز دارد . امکان دارد که کودکان هیچ نوع تقاضای کمکی از شما نکنند وبرای انجام کاری که در پیش دارد خالی الذهن باشد در اینصورت شما باید به کمک او بشتابید .

           این کمک و مساعدت ممکن است بصورت مشورت مستقیم ، بذله گوئی ها ، دستورات کلی یا معین وصریح باشد . کمک و یاری به کودکان باید به شکل مخصوصی انجام گیرد . در بازی کودکان ، آشنائی با رفقا ودوستان آنها ، گفتگو ومذاکره با معلم مدرسه از جمله کمک های متنوعی است که بآنها صورت می گیرد . ودر صورت داشتن فرزندان بزرگترمی توانید از وجود آنها دراین کارها استفاده کنید . کار های کودک را باید زیر نظر گرفت ولی نباید مخل آن شد در مواردی لازم است کودک برای یادگیری و غلبه به مشگلات خود بتنهایی مسائل حاد خود را حل نماید فقط لازم است کودک بداند که توجه و اعتماد والدین خود را پشت سر دارد .

          آمریت شناخت ، مکمل آمریت یاری و مساعدت است که از رهبری دقیق و احتیاط آمیز سرچشمه می گیرد . کودک ، باهوش و فراستی که دارد ، وجود والدین خود را در کنارش احساس می کند واز توجه حمایت گرانه آنها واقف می گردد . در عین حال او می فهمد که شما کارهای معینی را به او محول می کنید و حاضر نیستید که انجام همه کارها را بر عهده گیرید و تمام مسئولیت ها را از دوش او بردارید .

        درواقع این مسئولیت دومین خط اساسی آمریت والدین را تشکیل می دهد . در هیچ حالتی کودک نباید احساس کند که نقش رهبری والدین در خانواده جنبه سرگرمی و تشریفاتی دارد . کودک باید باین مساله وقوف یابد که والدینش در قبال جامعه پاسخگوی وضع خود و کودکان خود هستند . هرگز بیمی بخود راه ندهید که با صراحت و صداقت به دختر یا پسرتان بگوئید که آنها را تربیت می کنید . چیزهای زیادی وجود دارد که آنها باید آن را فرا گیرند . کودکانتان باید به افراد شجاع و تبعه مفید و شایسته میهن خود بدل شوند . پدران و مادران در این زمینه مسئولیت فراوانی بر دوش دارند . آنها باید نشان دهند که از چنین مسئولیتی هراس ندارند . این مسئولیت  نه تنها بر پایه کمک و یاری بلکه بر اساس توقع نیز استوار است . در برخی از موارد این توقع باید بشیوه بسیار دقیق و موشکافانه ای عنوان گردد ، بی آنکه از توبیخ برای این کار استفاده شود .  این مسئولیت زمانی می تواند نتیجه بخش باشد که آمریت مسئولیت از همان ابتدا در روح کودک ایجاد شده باشد . حتی در سن خیلی پائین هم این نکته را نباید از نظر دور داشت که کودک و والدین او در جزیره متروکی زندگی نمی کنند .  

انضباط:

           کلمه « انضباط » دارای معانی متعددی است . عده ای انضباط را مجموعه قواعد می دانند که به رفتار انسانی مربوط می گردد . برخی ها انضباط را عادت های ناشی از تربیت می دانند . دسته ای هم می گویند که انضباط چیزی جز اطاعت نیست .

            هریک ازاین نظریه ها بگونه ای با حقیقت نزدیکی دارد . اما برای اینکه کار تربیتی بنحو مطلوب و رضایت بخشی انجام گیرد ، لازم می آید که از مفهوم انضباط تعبیر دقیق تر و جامع تری  بعمل آید .

            گاهی فرد با انضباط به کسی گفته می شود که از حیث اطاعت و حرف شنوی متمایز باشد . البته در بسیاری از موارد از فرد می خواهند که دستورات و فرمان های مقام مافوق و سازمان های متبوعه را فوری و بموقه بانجام رساند . معذلک این یک نوع اطاعت است نه انضباط ، اطاعت محض و ساده و بمراتب اطاعت کورکورانه ، بهیچوجه مقصود ما را تامین نمی کند .

             هدف این است که جامعه  ما از انضباط کامل و پیچیده تری بر خوردار گردد . آنها نه تنها باید بفهمند و بدانند که این یا آن دستور را بچه دلیل و مقصودی انجام می دهند ، بلکه باید فعالانه در جستجوی یافتن راه حلی بر آیند که این دستورات بنحو مطلوبی عملی گردد . و حتی بدون کسب دستور و. فرمانی برای انجام وظایف خویش مجهز و آماده باشند . و آنها کارهایی را انجام دهند که برای جامعه شان واقعا مفیدو لازم باشد . آنها باید چنین اندیشه کنند اعمالی که مطلوب برای خویشتن و مضر بحال دیگران و یا تمام جامعه است رو بر تابند . 

            در نظر ما فرد با انضباط کسی است که در هر موقعیتی شایستگی خود را در انتخاب رفتار درست و سنجیده در قبال جامعه باثبات رساند و علیرغم هر گونه اشکال و ناگواری ها برای رسیدن بمقصود والائی که در پیش دارد از هیچ کوششی فرو گذار نکند .            

                باید در نظر داشت که پرورش فرد با انضباط تنها از راه اقدامات انضباطی یعنی مدیریت و اطاعت ، غیر مقدور است . فرد با انضباط بیاری مجموع تاثیرات مفید بوجود می آید . این تاثیرات مفید که در تربیت فرد جای شاخصی دارند ، عبارتند از تربیت درست سیاسی ، فرهنگ عمومی ، کتاب ها ، بررسی انتقادی روزنامه ها ، کار و فعالیت اجتماعی و عوامل درجه دومی مانند بازی ، سرگرمی و استراحت . باتکای مجموعه این تاثیرات است که می توان فرد با انضباط و شایسته ای را تحویل جامعه داد .

            انضباط نتیجه برخی اقدامات «انضباطی فردی » نیست . انضباط از مجموع سیستم تربیتی ، موقعیت های متنوع زندگی و همه آن تاثیراتی ناشی می شود که کودکان تحت تاثیر آن قرار دارند .

    در این مفهوم انضباط عبارت از  موضوع تربیت و راه و روش آن نیست ، بلکه نتیجه آنست                                                                                                                                             

           بنابراین انضباط چیزی جز نتیجه کلی مجموعه کار تربیتی نیست .

           در کار تربیتی بسار محدودی موسوم به رژیم تربیتی وجود دارد که بعلت قرابت با صورت بندی انضباط ، اغلب با انضباط اشتباه می شود . رژیم تربیتی چیزی جز اسلوب تربیتی نیست . بین رژیم تربیتی و انضباط ممیزات خیلی مهمی وجود دارد . وظیفه والدین تشخیص و درک کامل این ممیزات است . انضباط بنا به خصایصی که دارد همیشه رو بکمال است و همواره باید در راه اعتلاء و بار وری آن تلاش شود . افراد و خانواده ها خواستشان بر این است که در محیط کار و اجتماع بهترین و دقیق ترین انضباط حکومت نماید و انضباط چیزی جز ماحصل کار بشری نیست . هر کسی ادعا کند که « انضباط در میان ما جای شاخصی ندارد » چنین آدمی یا احمق است یا دشمن واقعی مردم . هر آدم معقول و بی غرضی همواره سعی دارد که به عالیترین مدارج انضباط راه یابد یعنی ، از کار و فعالیت خود بهترین نتیجه را بگیرد .

           رژیم تربیتی فقط یک وسیله است . هر وسیله ای در زندگی هنگامی قابل استفاده است که اولا مناسب باشد و ثانیا به نیازهای هدف انتخابی پاسخ مثبت بدهد . بنابر این برای رژیم تربیتی هیچ قاعده دائمی و لایتغیری وجود ندارد .

            رژیم تربیتی برحسب خصایصی که دارد و باعتبار اینکه از آن فقط بعنوان وسیله در کار تربیتی استفاده می کنند ، نمی تواند جنبه دائمی و همیشگی داشته باشد . مثلا در اوان طفولیت یکی از وظایف مهم والدین عبارت از آموختن نظافت و پاکیزگی بکودکان و عادت دادن آنان به این تکالیف است .

              مقررات تربیتی صرفا از آن جهت باید انتخاب شوند که برای رسیدن بهدف معقولانه تربیتی امری ضروری و اجتناب ناپذیر باشند .  واز طرفی  قواعد مورد عمل نباید بملاحظه اینکه دیگران آن را بکار می بندند ویا اینکه بزندگی لطف بیشتری می دهد ،  انتخاب گردد .   وتا آنجا که ممکن است باید سعی کرد کودکان خود بفهمند که چرا این یا آن قاعده تربیتی ضروریست . 

              دومین خصوصیت اساسی رژیم تربیتی مشخص بودن آن است . اگر امروز مسواک کردن دندانها را به او تکلیف می کنید ، فردا هم باید این الزام رعایت گردد. اگر امروز لازم دانستید که کودکتان خود رختخوابش را جمع وجور کند ، فرداهم باید به این کار ادامه دهد . بهیچ وجه مادر فردا به این کار اقدام نکند در این صورت رژیم تربیتی با چنین وضع نا مشخصی مفهومش را ازدست می دهد و آن را به دستورات تصادفی مبدل می سازد که هیچ نوع ارتباطی با یکدیگر ندارند .  باید از همان اوان طفولیت در خانواده نظم و ترتیت برقرار کرد .  بیشتر والدینی که در حفظ رژیم تربیتی دقت و مراقبت بخرج می دهند ، خیلی بندرت با اختلال و بی نظمی در امور خانوادگی روبرو شده ودر نتیجه با تنبیهات ، کمتر سرو کار پیدا می کنند .

           ثبات رژیم تربیتی ، دقت و خصوصیت الزام آور آن هنگامی به مخاطره می افتد که والدین نسبت بدان صادق نباشند . یعنی از یک طرف از کودکان  بخواهد که اصول رژیم تربیتی را مراعات کنند وخود متقابلا گرفتار یک زندگی آشفته و سردرگمی باشند واز هیچ رژیمی تبعیت نکنند . سعی کنید  رختخوابتان را خودتان جمع جور کنید . این کار شرم آور و عذاب انگیز نیست .

           رژیمی که در خانواده و منزل برقرار می گردد ، باید حاوی نکات مخصوص زیر باشد : ساعت بیدار شدن وخوابیدن در روزهای تعطیل و غیر تعطیل باید دقیقا معلوم شود . برای نظافت بدن و لباس ها و تعویض لباس زیر ولباس رو در روزها و مواقع معین و برای طریقه لباس پوشیدن و نظافت آنها باید مقررات مشخصی بر قرار گردد .

           کودکان باید بیاموزند که هر چیزی جا و مکان معینی دارد و بعد از کار و ویا بازی باید اشیاء و لوازم مورد استفاده را در جای خود قرار دهند . مقررات مخصوصی هم باید برای نشستن سر سفره بر قرار گردد . هر کودک باید جای خود را سر سفره بداند و بموقع برای غذا خوردن حاضر شود و رفتاری مناسب داشته باشد و طرز استفاده از کارد و چنگال را بداند . سفره را کثیف نکند و مقدار غذائی که در بشقاب می ریزد باندازه باشد و چیزی را نیم خورده باقی نگذارد .

        ساعات کار کودک باید تحت رژیم دقیقی قرار گیرد ، اینکار مخصوصا از موقع رفتن بمدرسه اهمیت خاصی پیدا می کند تقسیم وقت برای غذا ، بازی ، گردش وغیره.

         در هر حال نباید قبول کرد که کودکان داخل اطاق ها بدوند وداد و بیداد راه بیاندازند جای مناسب این کار بیرون از خانه است وبه کودکان باید آموخت که در موقع لزوم سرو صدا نکنند و داد و بیدا راه نیاندازند . این نوع اعمال پیش از اینکه ناشی از یک احتیاج واقعی باشد ، بیشتر بیانگر عصبانیت زیانبخش کودک است .

           تنظیم امور خانواده کار بسیار مهم و پر مسئولیت ی است . خانواده کانونی برای تامین خوشبختی و غنای زندگی انسانی است .

           باید مواظب بود که کودک در سرکشی و نافرمانی ونقض رژیم خانوادگی عادت پیدا نکند .اگر کودک در مورد نقض دستورات والدین خود تجربه بدست آورد ، ناگواری های فراوانی ببار می آید وبدین ترتیب عملا باو اجازه می دهید که دستورات شمارا بمیل خود انجام دهد .

          اگر شما از همان ابتدا جلوی ریشه دار شدن این عادت را بگیرید ، هرگز احتیاجی به تنبیه و مجازات نخواهید داشت .

         مساله بازی کودکان : بازی دوران کودکی مانند کار و فعالیت دوران بلوغ دارای اهمیت فراوانی است .بازی یکی از مبانی پرورش روحیه کار در کودک است . بدین جهت شخصیت کودک ابتدا در بازی های دوران کودکی پی ریزی می گردد. برخلاف تصور خیلی از مردم بین کار و بازی اختلاف ماهوی چندانی وجود دارد . بازی سودمند به کار مفید و بازی بد به کار نادرست شباهت دارد این شباهت بسیار زیاد است . در بازیهای خوب نیز همانند کار خوب مسئولیت سهم عمده ای دارد .

         مرحله نخست:  بازی کودکان از مراحل مختلفی میگذرد و این مراحل تا سن  5 الی 6 سالگی دوام دارد. کودک در این دوره اغلب میل دارد تنها باشد و با اسباب بازیهای خود تنها بازی کند چون با  همسالان خود بر سر بازی و وسایل خود دعوا می کند نباید به او تحمیل کرد که با کودکان بازی کند این عمل اورا فردی خشن و عصبانی بار می آورد . و از تنها بازی کردن آن نیز نباید واهمه داشت .

           داشتن خوی تهاجم ودر موارد معینی تمایل به « مالکیت » از ممیزات اوان کودکی است بهترین روش جلوگیری از توسعه این روحیات است.  

            گرایش به بازی های گروهی و علاقه به دوستان در کودکان متفاوت است باید به آنها کمک کرد محفلهای دوستانه باید در شرایط بسیار مساعدی وسعت گیرد . هدایت و رهبری کودک در دومین مرحله به این نوع اجتماعات بسیار مشگل است

          مرحله دوم: در مرحله دوم که از سن 6ساله شروع می شود،کودک احساس می کند که عضو اجتماع است ولی اجتماعی کودکانه با انضباط و کنترل شدید، مانند مکان مدرسه ، این مکان مقدمه ای است برای وارد شدن به دومین مرحله بازی .

           مرحله سوم: درمرحله سوم که تقریبا از 12سالگی شروع می شود کودک عضو اجتماعی است که هدفش تنها بازی نیست ، بلکه شرکت در فعالیت های گسترده آموزشگاهی را بدنبال دارد .

              تربیت از راه کار و فعالیت              

           کودکان ما لازم است در آینده عضو فعال جامعه و کار دوست باشند . این اولین موضوعی است که والدین باید بدان توجه کنند. اهمیت کودک در جامعه و ارزش او به عنوان یک هموطن بسته به مقیاسی است که او در کار اجتماعی شرکت می کند و یا آماده برای این کار می گردد .

             رفتار و واکنش های مختلف درکار میراث طبیعت نیست ، بلکه محصول جریان زندگی فرد در کودکی و پرورش او در جوانی است .

              آمادگی و عادت به کار نه تنها هموطنی را پرورش می دهد که دوش بدوش ما در کار اجتماعی شرکت کند ، بلکه این خصوصیت انگیزه مهمی برای اعتلای سطح زندگی و رفاه آینده کودک در جامعه خواهد بود .

             کودکی که در خانواده بکار عادت پیدا کند و خوب تربیت شود در کسب تخصص و حرفه موفق خواهد بود. بعکس کودکانی که در خانواده تجربه کاری ندارند ، تخصص مناسبی بدست نمی آورند و همیشه در کار خود ناکام اند وعلی رغم همه تلاشها کارگران بدی از آب در می آیند .

                      . . . برای تربیت کودک از حیث کار رعایت این شیوه اهمیت دارد .

              وظیفه مشخصی به او واگذار کنید که با اسلوب معین کار ، آن را بانجام رساند . این وظیفه نباید کوتاه مدت باشد که یکی دو روز انجام گیرد . وظیفه باید بلند مدت که حتی ماه ها و سال ها بطول انجامد . دادن آزادی معین برای انتخاب راه و به عهده گرفتن مسئولیت مشخص برای انجام کار و بالا بردن کیفیت آن اهمیت زیادی دارد . هرگز نباید به او تکلیف کرد .

            کودک هرچه زودتر در فعالیت های خانوادگی شرکت کند .

             درباره تربیت جنسی

تربیت جنسی یکی از دشوار ترین مسائل تربیتی است در حقیقت هیچ مساله ای وجود ندارد که تا این اندازه مبهم و آمیخته با نظریات گوناگون و اشتباه آمیز باشد . معذالک حل این مساله در عمل چندان دشوار نیست ، زیرا در بسیاری از خانواده ها به شیوه خیلی ساده و بدون تردید های رنج آور حل شود . تربیت جنسی وقتی دشوار جلوه می کند که آن را بطور مجرد بررسی کنند ، اهمیتی زیاده از اندازه برای آن قائل گردند و یا آن را از مجموع مسائل تربیتی جدا سازند .

            موضوع تربیت جنسی در خانواده زمانی بطور مطلوب حل می گردد که هدف واقعی این کار خوب درک شود . اگر هدف روشن باشد راه نیز روشن خواهد بود .

            اخلاق اجتماعی ایجاب می کند در مساله حیات جنسی هر دو زن و مرد با دو جنبه مهم زندگی یعنی خانواده و عشق ، هماهنگ باشند فعالیت جنسی در صورتی درست و طبیعی است که در خانواده یعنی درحلقه رابطه زناشوئی وجود پیدا کند و اساس آن عشق متقابل باشد رابطه زناشوئی ضرورتا باید دوهدف را تعقیب کند:

          تامین خوشبختی انسان و بدنیا آوردن و تربیت کردن کودکان .

          براین اساس هدف واقعی تربیت جنسی کاملا روشن وآشکار می گردد .

کودکان باید طوری تربیت شوند که لذت زندگی و فعالیت جنسی را در عشق واقعی بجویند وکانون خانواده را یگانه وسیله برای تامین و خوشبختی بدانند.

         هرپدر و مادری باید هدفی را برگزیند که کودک خوشبختی و لذت های زندگی و فعالیت جنسی را فقط در زناشوئی و عشق واقعی جستجو کند . اگر والدین به این نکات بی توجهی کنند ، زندگی جنسی کودکان همیشه آمیخته با بی نظمی و مملو از درام ها ، بدبختی ها ، ابتذال و رنج های اجتماعی خواهد بود.

         . . . باید دانست که در مسائل عشق و زناشوئی ،استعداد های عمومی فرد، شخصیت سیاسی و اخلاقی ، مراتب رشد ومهارت در کار ، پاکیزگی اخلاقی و فداکاری بخاطر میهن و جامعه نقش قاطعی ایفاء می کنند . زمینه چینی برای زندگی جنسی کودک در دوران بلوغ در هر لحظه از زندگی روزانه او مطرح است ، حتی در مواقعی که والدین و مربیان در باره تربیت جنسی نمی اندیشند .

              درتربیت جنسی راه صرفا اختصاصی وجود ندارد که والدین و مربیان باتکاء آن مشکل جنسی کودکان را حل نمایند . بهترین وسیله برای تربیت جنسی کودکان مجموعه کار تربیتی و خصوصیت جامع و عمومی آن است .درکار تربیت جنسی نباید افراط و تفریت کرد .

             برخی ها می پندارند که کودکان را باید از ابتدا چنان برای زندگی جنسی تربیت و آماده کرد تا هیچ چیز « شرم آور» واسرار آمیز برای آن ها باقی نماند . هرچند کودکان کنجکاوند وبا طرح سئوال در مواردی می خواهند بعضی از چیزها را بدانند ولی لازم است این نظریه ها را با احتیاط فراوان مورد بررسی قرار داده و گفتگو در باره تربیت جنسی احتیاج به تامل ، آرامش و متانت زیاد دارد نباید در راهی گام نهاد که جبران پذیر نباشد. وسوال کودک دلیل بر آمادگی و پذیرش او نیست . هنگامی که کودک در قبال مسائل خصوصی رفتار معقولانه ومناسبی پیدا کرد و سکوت و رازداری در باره این مسائل را آموخت آنگاه می توان با توجه بسن کودک در باره مسائل جنسی با او گفتگو کرد. در صورت لزوم این گفتگوها باید در نهایت اختفابین پدر و پسر و مادر و دختر صورت گیرد .

               هدف تربیت جنسی باید پرورش عشق در انسان باشد . در واقع تربیت جنسی چیزی جز پرورش احساسات عالی و عمیق انسان بر مبنای هماهنگی روحی تمایلات و آرزوها نیست . در تربیت جنسی باید از اشارات صریح و یا وقیحانه مسائل فیزیولوژیک احتراز جست .

              تجربه در عشق یا دوستی عاشقانه و ممارست در دلبستگی های ممتد به افراد معین که از کودکی در دل ها ریشه دوانیده ، پرورش روح میهن پرستی و انسان دوستی ، بهترین روش برای تکوین احساسات عالی اجتماعی نسبت به همسر و دوستان آینده است بدون تدارک و پی ریزی این احساسات در طفولیت ، مطیع ساختن غریزه جنسی وبه انضباط در آوردن آن در جوانی کار بسیار دشواری است .

             والدین نباید از احساسات کودکان به مردم و جامعه غافل بمانند. کودک برای خود باید دوست انتخاب کند . مناسبات او با دوستانش توام با فروتنی باشد نه خود پسندانه و همواره منافع آنها را در نظر گیرد.

           رژیم مناسب تربیتی سلامت روحی و جسمی کودک را بنحو احسن تامین می کند و کودک را از فعالیت جنسی زودرس مصون می دارد . بموقع خوابیدن وبیدار شدن ، زود از رختخواب بیرون آمدن از مسائلی است که در ایجاد روحیه مناسب اخلاقی و جنسی تاثیر فراوانی دارد .

             اگر در اخلاق جنسی کودکان نکات ضعفی دیده شد ، باید از اشاره مستقیم پرهیز کرد . بهتراست این موارد در قالب رفتار افراد غیر ، مورد بحث و انتقاد قرار گیرد .بدین ترتیب والدین امکان می یابند با آزادی عمل بیشتری بانتقاد پردازند و این قبیل رفتار غیر اخلاقی را بشدت تقبیح نمایند .

           خانواده وتربیت کودکان :

               اجتماع ما وارث عملکرد واقعی انسانهای آن می باشدخوشبختی و یا بد بختی آن به همه تعلق دارد .کودکان ما باید از نظر اخلاقی به مرحله ای برسند که داوطلبانه کارهای نمایان برجسته ای را برای جامعه انجام دهند و خود را برای رسیدن به آن ملزم بدانند. آنها باید در موقع لزوم بی آنکه منتظر چشم داشتی باشند ، هر نوع شک و دو دلی را بکنار نهند و زندگی خود را بخاطر مردم و جامعه در طبق اخلاص گذارند و از عواقب آن نهراسند .

              امکان واقعی این نوع خوشبختی و ضرورت های آن به دست آوردهای اجتماعی ما مربوط می گردد. خوشبختی کودکان ما به وحدت مردم و وفا داری آن ها به آرمانهای پیشرو بشری بستگی دارد . برای پیشرفت و تامین سعادت عمومی باید در اندیشه و عمل به آرمانهای پیشرو وفادار بود . هیچ راه دیگری برای تحقق این آرزو ها وجود ندارد .

               والدینی که به سعادت کودکان می اندیشند و به آینده روشن آنها دلبستگی دارند باید طرز تفکرشان در باره خوشبختی چیزی جز این نباشد آنها باید با تمام نیرو و امکانات در راه هدف های سازنده اجتماعی بکوشند ، به دوستان و آشنایان از روی صداقت کمک کنند و همیشه از نیکبختی های واقعی بشری احساس خوشبختی کنند.  

             بنا بر این اراده تنها این نیست که انسان به چیزی دل ببندد ودر راه ارضای آن بکوشد . میل و خویشتن داری و میل از خود گذشتگی نیز از عناصر واقعی اراده بحساب می آیند .کودکانی که اسیر امیال و هوسهای خود هستند ، دارای اراده نیرومندی نبوده و بموقع نمی توانند جلوی خواهش خود را بگیرند . در واقع اراده بی لگام مانند ماشین بی ترمز ارزشی ندارد .

               در این جا می خواهم روی مساله خانواده وتربیت خانوادگی مکث کنم .

     . . . خانواده بد و خوب هردو وجود دارد . نمی توان تضمین کرد که خانواده بطور باید و شاید کار تربیت را بتنهائی بسامان رساند. خانواده نمی تواند آنطور که دلخواه اوست در تربیت توفیق حاصل کند . موضوع تربیت در خانواده را باید سازمان داد. سازمان دهندة اصلی باید مدرسه باشد ، زیرا مدرسه نماینده تعلیم و تربیت عمومی است . مدرسه باید خانواده را رهبری و هدایت کند. می پرسید چگونه ؟ در این مورد باید گفت : هدایت کردن این نیست که مدرسه والدین را دعوت کند واین گفته ها را به آنها تحویل دهد . «کار تان در خانه خیلی بد است» ، « آخر چاره ای بیاندیشید » . این نوع اظهارات هیچ فایده ای ندارد و گرهی ازمشکلات پدید آمده را باز نمی کند .

           بنابر این در این مورد چه چیز می تواند مفید باشد و چگونه مفید واقع می گردد ؟ همیشه می توان چیزهای لازم را به والدین نا آزموده ، یعنی والدینی که طرز تربیت کودکان را نمی دانند ، آموخت . مربیانی بی تجربه نیز احتیاج به آموختن این نوع قضایا دارند .

           بسیاری از والدین و مربیان طرز حرف زدن با کودک را نمی دانند .تعلیم صدا برای هرکس ضروری است . بدبختانه در مدارس و موسسات عالی تعلیم و تربیتی به این مساله توجهی ندارند . در هر یک از این موسسات آموزشی کارشناسان با تجربه به تعلیم صدای شاگردان پردازند این مساله فوق العاده مهم است .

          تعلیم صدا برای افرادی که نقش رهبری دارند ، بسیار مفید است .

          مساله قابل توجه دیگری که ممکن است خیلی غامض و مبهم باشد مساله خوشبختی است .

         پدران و مادران اغلب می گویند ما همه چیز ، حتی خوشبختی خود را نثار کودکان می سازیم . البته این گرانبها ترین هدیه ای است که والدین به کودکان می دهند . روی این اصل این توصیه ضرورت پیدا می کند که اگر والدین قصد مسموم کردن کودکان خود را دارند می توانند از خوشبختی خود هر چه بیشتر در کام آنها بچکانند .

          در این مورد هیچ گذشتی جایز نیست . کودکان با این روش بانقیاد والدین در می آیند .

          اگر کودکان طوری تربیت شوند که به خوشبختی والدین بیاندیشند هرگز توقعات نابجا در آنان بروز نمی کند . اگر کودکان سعادت والدین را مقدم بدانند ، پدران و مادران در وقت تصمیم گیرفتن چشم بدهان کودکان نخواهند دوخت. بدترین چیز ، تربیت کودکان بقیمت هدر شدن سعادت والدین است .

        نظر این دانشمند عالی قدر در خصوص صرف هزینه ها برای رشد و بلوغ فرزندان اینگونه است : بعد از مسائل تحصیلی، برای گردشهای علمی و مسافرت دسته جمعی بیشترین هزینه و مقداری کمتر از آنرا به دیدن مراکز تفریحی صرف کرده و مقدار محدودی را بامقررات لازم برای خرید لباس وتجملات باید هزینه کرد.

منابع مورد استفاده :

انسان مربی و نویسنده   نویسنده   ماکارنکو     ترجمه ب. کیوان انتشارات شباهنگ    چاپ هفتم بهار 1358.ش

شکوفائی تن و جان  نویسنده ماکارنکوترجمه محمدتقی برومند (ب.کیوان) انتشارات نگاه چاپ پنجم 1364.ش

 گرد آوری : حاجیلو